عشق فقط یک کلام.....حُسَین علیه السلام




 

حُب الحسین رشتۀ تحصیلی شـــماست

دانشسرای عشق و جنون شهر کربلاست

 

 

در مبـحـث حسـین شـنـاسـی مـوفــّـقـید

موضـوع بـحث سینه زدن پای روضه‌هاست

 

 

تــا روز حـشر مــدرکتــان را نـمی‌دهـند

بــرگ قبــولی هــمه در پــــوشۀ خـداست

 

پــاییـن کــارنــامۀ هــر کـس نوشته اند

ایــن مُـهر سرخ، مُهر شـهنشاه کـربلاست

 

مـحــشر کـنـار درب جـنــان داد می‌زنیــد:

مــردم نـدیـده ایـد کــه آقـای مـا کجـاست؟!

 

تنها به عشق اوست که اینجا رسیده‌ایم

جنــت بــدون حضـرت اربـاب بی صفـاست

 

نـــاگـاه جبــر ئیــل امــیــن نــالــه می‌زنــد:

آقایتان حسین، همان مرد سرجداست؟!

 

محشــر دوبــاره از غــم او ســینه مـی‌زنـید

آنجــا خــدا به خیر کند، محـشری به پاست

حصار عشق


مارا هم از مقتل صدایی کن حسین جان 
دل های مارا کربلایی کن حسین جان 

جام شهادت را به کام ما بنوشان 
این عمرها را هم خدایی کن حسین جان 

یاران همه بار سفر بستند ورفتند 
جاماندگان را هم صدایی کن حسین جان 

رقص جنون در آتش خون حاجت ماست 
در راه خود مارا فدایی کن حسین جان 

ما خاک این درگاه را خوردیم یک عمر 
با ما فقیران آشنایی کن حسین جان 

این لشگر عشق است و ما سرباز عشقیم 
بر لشگر عشقت دعایی کن حسین جان 

بین قنوت و سجده از رخ پرده بر داشت 
وجه خدایی را رونمایی کن حسین جان 

یا لیتنا کنا معک ورد لب ماست 
در حنجر ما هم نوایی کن حسین جان 

ای ساکن دیر و تنور و تشت ونیزه 
در جان ما هم روشنایی کن حسین جان 

مارا فنای کربلای خویش فرما 
دنیای مارا نینوایی کن حسین جان 

دنیای ما عقبای ما این خیمه گاهت 
تا خیمه خود رهنمایی کن حسین جان

ما را گنهکاران دنیا نام بگذار 
اما قیامت غم زدایی کن حسین جان 

از ارکیان تا عرشیان راهی دراز است 
ماراهم آخر کربلایی کن حسین جان

محمل



شاید امسال بیایم حرمت؛ یا شاید …
سر و کار دل من هست, فقط با «شاید»
باز هم دفتر خود را بزن ارباب, ورق 
اصلا افتاده کسی از قلم آقا !؛ شاید
فکرش افتاده شبیه خوره‌ای بر جانم
از منِ زشت, بَدَت آمده حتی؛ شاید
می‌روم گم بشوم از نظر مردم شهر 
تا شوم در حرمت پیش تو پیدا شاید
آه, بیرون نکن ارباب مرا راه بده
که به دردت بخورم روز مبادا شاید
می‌روم تا متوسل بشوم بر مادر
برگه‌ی نوکری آنجا شود امضا شاید
باید انگار, شهیدت شوم آن هم گمنام
تا قبولم بکند حضرت زهرا شاید …
رضا قاسمی





می‌خرم برجان خود درد و بلای روضه را
می‌کشم برصورتم دست شفای روضه را
 
پیش تو آخر سیاهی روسپیدم می‌کند 
دوست دارم پرچم بزم عزای روضه را
 
کربلا قسمت نشد، عیبی ندارد لااقل
ای خدا از ما نگیری کربلای روضه را
 
نام تو آمد میان، پس می‌شود احساس کرد
بوی سیب سرخ جاری در فضای روضه را
 
مادرت با هر «حسین» ما به سینه می‌زند
می‌نشیند ابتدا تا انتهای روضه را
 
از بلا و از مریضی جسم و جانش بیمه ست
مطمئناً هرکسی خورده غذای روضه را
 
مزه‌اش زیر زبانش هست تا پایان عمر
نوش جان کرده کسی که قند و چای روضه را
 
در قیامت می‌شود محشور هرکس با کسی
با خودت محشورکن ما بچه‌های روضه را
 
محمد حسن بیات لو


می گویم از کنار زیارت نرفته ها
بالا گرفته کار زیارت نرفته ها
اشک و نگاه حسرت و تصویر کربلا
این است روزگار زیارت نرفته ها
.
.
.
اما هزار مرتبه شکر خدا که هست
مشهد در اختیار زیارت نرفته ها
باب الحسین (ع) قسمت آنان که رفته اند
باب الرضا قرار زیارت نرفته ها
.
.
.
گفتند شاعران همه از حال زائران
این هم به افتخار زیارت نرفته ها
علی رضایی”

بیستایی


شاعر مهدی زراعتی 
این بار گفتم از چه دلم غرق ماتم است
گفتا عزای مادر سادات عالم است
باید دوباره کار خود از سر بگیرمُ
مثل همیشه اذن ز حیدر بگیرمُ
زان پس وضو ز چشمه ی کوثر بگیرمُ
رخصت به ذکر نام تو مادر بگیرمُ
کودک صفت به مادری ات عشق می کنم
کودک نشد به نوکری ات عشق می کنم
عطری که از حوالی جنت رسیده ای
موجی که تا کرانه ی عصمت رسیده ای
سیبی که بر درخت نبوت رسیده ای
چون لشکری که بهر ولایت رسیده ای
نُه سال با پیمبر و نُه سال با علی
دادی به هر دوشان زِ ازل دستِ یا علی
تو اُمّی و علی و پیمبر دو باب من
برگردد از ازل به شما انتصاب من
حیدر ابوتراب و تو اُمُّ التّرابِ من
بودن، نبودن تو، حضور و غیاب من
همچون که اصل کوزه گری فوت آخر است
خَلق تو اصل مطلب «لَولاکِ» داور است
ای بهترین ترانه ی لب های مرتضی
همدست دست حیدر و همپای مرتضی
مام دو مریم و دو مسیحای مرتضی
پهلو گرفته کشتیِ دریای مرتضی
بانو شما خلاصه به هجده نمی شوی
دنباله دار هستی و کوته نمی شوی
این روز ها وخامت حال ات کُشد مرا
ماه علی، خسوف و هلال ات کُشد مرا
زینب نبیندت که چنین راه می روی
خود را کشیده روی زمین راه می روی
حیف از نگاه خانه که مبهوت کرده ای
با خنده ای که صبح به تابوت کرده ای
حیدر غریب گر شده خانه نشین شده
برگوی چه روی داده، حسن هم چنین شده
بعد از تو مرتضی، اَلِف اش دال می شود
حیدر هُمای رحمت بی بال می شود
یک روزِ او حکایتِ یک سال می شود
بانو مگو علیِ تو غَسّال می شود
Mehrnews.com


 

غربت کوچه ها چه سنگین است

گریه ی بی صدا چه سنگین است

 

مادری بی دلیل ناله نزد

ضربه ی بی هوا چه سنگین است

 

زن همسایه سر تکان میداد

دست آن بی حیا چه سنگین است

 

سایه ات بر سر اهالی شهر

مادر این روزها چه سنگین است

 

بغض خود بشکن و خلاصم کن

بغض بی انتها چه سنگین است

 

رفتی و آستین به دندانند

گریه ی مرتضی چه سنگین است

 

مسعود اصلانی

برگرفته از وبلاگ من غلام قمرم 

شعرِ شاعر




اگر چه دل به پای عشق پا نیست

ولی یکدم ز کوی تو جدا نیست

چه سرّی خفته در قاموس چشمت

که معنادار تر از اِنّما نیست

عجب حرزیست بر لب های مستت

که بالادست آن بالله دعا نیست

بزن تیری به قلبم با نگاهت

مرا از جان فدا کردن اِبا نیست

مگردان رو، مچرخان چشم ارباب

دری بر من به جز کوی تو وا نیست

محل بگذار و منّت این گدا را 

کسی که با تو باشد بی بها نیست

به مشی ِ آرمانیّ ظهورت

خط سیری به غیر کربلا نیست

به جز این هیچ کهنه آرزویی

به قلب پاره ی خون خدا نیست :

بزن سیلی به دشمن ( قنفذ ) تا بداند

که یکدست تو مولا بی صدا نیست

 رضا دین پرور


نگاه منتظر


سال‌ها گفته بودی و شنیده بودی، زمزمه کرده بودی و گریسته بودی، بیتاب شده بودی و گریبان‌ چاک کرده بودی  و حالا.زمان آن است که یک‌عمر دل‌تنگی را فراموش کنی!


وقتش رسیده که در میان گریه بخندی و با خنده از شوق اشک بریزی.


یادش به خیر در دنیا همیشه می‌گفتی:


بهشت ارزانی خوبان عالم


بهشت من تماشای حسینه


حالا این بهشت، این تو، این هم.


چطور می‌توانی عطش یک‌عمر را با دیدنش خاموش‌ کنی؟


سرور جوانان بهشت اینجاست و دوستانش شیرینی لحظه‌ دیدار را حس می‌کنند.


بهشت اینجاست، مبهوت حسین و حداث الحسین (ع)
 
امام من، روز میلادتان، دلم را خوش می‌کنم که عیدی‌ام را از دست شما بگیرم!


وعده‌ ما روزی که خواهد آمد، وقتی‌ که دیگر حنای بهشت هم، پیش تو رنگی ندارد


KarbobalaChannel@


پر کرده بوی سیب، امشب کوچه‌ها را
 
دادند بر شیر خدا، خون خدا را
 
زرگر شناسد قدر زر را، پس نداند
 
جز فاطمه کس، قدر مصباح الهدی را
 
شش ماهه دنیا آمده، چون بیش از این‌ها
 
طاقت ندارد بی کسی مجتبی را
 
این طفل از روز نخست آفرینش
 
دیوانه کرده هم غریب هم آشنا را
 
این کیست که شد روضه خوان او خدا و
 
با ماجرایش پاک کرده انبیا را
 

باشگاه خبرنگاران جوان


شب جمعه است و دلم کرببلا می خواهد
کربلا هم که دلِ غرقِ صفا می خواهد

چه کنم من که ندارم بجز این قلبِ سیه
دلِ من از تو حسین قدری دوا می خواهد

روضه ی آب و عطش گر چه ملول است و ولی
دلِ بشکسته و صد شور و نوا می خواهد

شب جمعه شد و مادر به حرم آمده است
وا که این صحنه عجب حال و هوا می خواهد

آخر این غرقِ گنه را چه به این حال و هوا
دلِ من جرعه ای از آبِ شفا  می خواهد

کی شود قسمت من هم بشود کرببلا
دلم عطرِ حرمِ شاهِ ولا می خواهد

شاعر : هستی محرابی

امام هشت


سلام! ای سلام خـدا بـر سـلامت


درود! ای کـلام الهــی، کــلامت!


تو هم سجده؛ هم سیدالساجدینی


که قلب حسین است بیت‌الحرامت


مسلمـان نباشم نبـاشم نبـاشم


ندانـم اگـر بـر خـلایق امـامت


سلام خدا بـر سجـود و رکوعت


درود خـدا بـر قعــود و قیـامت


حجر بر در خانه‌ات قطعه سنگی


مقـام آورد سـر بـه پای مقامت


تو حَجّی صلاتی زکاتی جهادی


تو ممدوح بـا نامِ زین العبادی


تو در تیرگــی‌ها سـراج المنیری


تو همچون پیمبر، بشر را بشیری


سمـاوات و عرشند در اختیـارت


تـو آزادۀ عالمـی، کـی اسیـری؟


تو در کنـج ویرانه‌ها هـم بهشتی


تو در زیــر زنجیرهـا هـم امیری


به پای تو سر کرد خم «سربلندی»


تو تنها به نزدِ خدا سر به زیری


یمِ هشت بحری و درِّ سـه دریا


ولـی خداونــد حــیّ قدیـری


تو «قدر» و «تبارک» تو «فرقان» و «نوری»


تو عیسـی تـو گردون تو موسی تو طوری


تو با خطبه‌ات شام را شـام کردی


تو همچون علی فتح اسـلام کردی


تو از شـام، پیغـام خـون خـدا را


به هر عصر و هر نسل، اعلام کردی


تو بـر روی دشمـن نمـودی تبسّم


تو حتی به «مروان» هم اکرام کردی


تو دل پیش زخـم‌ زبان‌هـا گشودی


تو دعـوت ز سنـگِ لبِ‌ بـام کردی


تو در کوفه یک لحظه دخت علی را


بـه اوج خروشیــدن آرام کــردی


تو با صبر و با حلم و با استقامت


بـه قـرآن بقـا داده‌ای تا قیامت


تو زمزم، تو مروه، تو سعـی و صفایی


تو فرزنـد کعبـه، تـو خیـف و منایی


تو قرآن، تو احمد، تو حیدر، تو زهرا


تـو در حُسـن، آیینـۀ مجتبــایی


امامـی و، پیغمبــری از تـو زیبد


کــه تنهــا پیــام‌آورِ کــربلایی


کلامت بوَد وحیِ صاعد چه گویم


تــو از پــای تـا سر کلامِ خدایی


دعـا بــر دهـان و لبت بوسه آرد


همانــا همانــا تــو روح دعـایی


چه بهتر که «میثم» ثنای تو گوید


بـرای تـو خوانـد، بـرای تو گوید

غلامرضا سازگار


نگاه منتظر


شب جمعه شد و مادر به حرم آمده است


وا که این صحنه عجب حال و هوا می خواهد


آخر این غرقِ گنه را چه به این حال و هوا


دلِ من جرعه ای از آبِ شفا  می خواهد


کی شود قسمت من هم بشود کرببلا


دلم عطرِ حرمِ شاهِ ولا می خواهد


شاعر : هستی محرابی


امام هشت


لحظۀ دیدار پسر
بر پا بشود م کبری شب جمعه


آید ز حرم نالۀ زهرا شب جمعه
 
یک هفته نگه داشته غم‌های دلش را


تا لحظۀ دیدار پسر، تا شب جمعه
 
زیر بغل فاطمه را فضّه گرفته


با مریم و آسیه و حوّا شب جمعه
 
با قامت خم، چادر خاکی، رخ نیلی


تا صبح کند زمزمه برپا شب جمعه
 
پیراهن خونی شده بر دست بگیرد


آشفته شود عرش معلّا شب جمعه
 
مادر گرۀ معجر خود باز نموده


در لحظۀ بوسیدن رگ‌ها شب جمعه
 
آن موی به هم ریخته که در پس در سوخت


گردد ته گودال هویدا شب جمعه
 
این بوسه کجا! بوسۀ گودال کجا و


یادی کند از زینب تنها شب جمعه


مشخصات شعر
قاسم نعمتی
قصیده و غزل
اصلی
:
غنایی
-
فرعی
:
مرثیه
معیار و امروزی
معاصر
کرب و بلا



سلطنت جاوید

گفت ای گروه هرکه ندارد هوای ما سر گیرد و برون رود از کربلای ما
ناداده تن به خواری و ناکرده ترک سر نتوان نهاد پا به خلوت سرای ما
تا دست و رو نشست به خون، می نیافت کس راه طواف بر حرم کبریای ما
هم راز بزم ما نبود طالبان جاه بیگانه باید از دو جهان آشنای ما
برگردد آن که با هوسِ کشور آمده سرناورد به افسر شاهی گدای ما
ما را هوای سلطنت مُلْکِ دیگر است کاین عرصه نیست در خور فرِّهُمای ما
یزدانِ ذوالجلال، به خلوت سرای قدس آراسته است بزم ضیافت برای ما
حجت الاسلام نیّر تبریزی
پایگاه اطلاع رسانی حوزه

نام ما را ننویسید ، بخوانید فقط
سر این سفره گدا را بنشانید فقط
آمدم در بزنم ، در نزنم می میرم
من اگر در زدم این بار نرانید فقط
میهمان منتظر دیدن صاحب خانه ست
چند لحظه بغل سفره بمانید فقط
کم کنید از سر من شر خودم را ، یعنی
فقط از دست گناهم برهانید فقط
حُرّم و چکمه سر شانه ام انداخته ام
مادرم را به عزایم ننشانید فقط
صبح م به جهنم ببریدم اما
پیش انظار گنهکار نخوانید فقط
پیش زهرا نگذارید خجالت بکشیم
گوشه ای دامن ما را بتکانید فقط
حقمان است ولی جان اباعبدالله
محضر فاطمه ما را نکشانید فقط
سمت آتش ببری یا نبری خود دانی
من دلم سوخته گفتم که بدانید فقط
گر بنا نیست ببخشید نبخشید اما
دست ما را به محرم برسانید فقط


اس ام اس خور


تا که پرسیدم ز قلبم عشق چیست

در جوابم اینچنین گفت و گریست
لیلی و مجنون فقط افسانه‌اند
عشق در دست حسین بن علیست



سعی کن حرص و طمع خانه خرابت نکند
غافل از واقعه روز حسابت نکند
ای که دم می‌زنی از عشق حسین بن علی
آنچنان باش که ارباب جوابت نکند

سایت علمی فرهنگی تحلیلی ظفرمند 


عالم امروز پر از ماتم و رنج و محن است


گرد غم بر سر هر محفل و هر انجمن است


این چه شور است که بر پا شده در ارض و سماء


این چه سوز است که در سینه هر مرد و زن است


بانگ وفریاد به گوش آید از افلاک مگر


رحلت ختم رسولان و عزای حسن است

 

 

تشنه ی قطره‌ای از کوثر جام حسنیم


                                                    همه محتاج عنایات مدام حسنیم


به خدا شیعه و مأموم حسن بود حسین


                                                    ما غلامی ز غلامان غلام حسنیم


صلح او حافظ فتیان بنی هاشم شد


                                                   همه مبهوط زوایای قیام حسنیم

 

 

 

غم ِ غم می خورم و غم شده مهماندارم


غیر غم کس نبود تا که شود غمخوارم


پاره پاره جگر از میخ در و مسمارم


تیر باران شده از کینه تن و تابوتم


شهادت کریم اهل بیت تسلیت باد

 

 



بیــــــــا فُطرُس مَلَک وقتشـــــــه حـــالـــــا

سلام منـــــــو ببـــــر خدمت آقــــــا

تا شایــــــــد بشه

برات منــــــــــم امضـــــــاء. . .

 

 

کربلا نرفتن سخت است.

کربلا رفتن سختتر!

تا نرفته ای شوق رفتن داری.

تا رفتی شوق مردن!

کربلا رفته ها می دانند

بعد از کربلا روضه ی حسین

حکم زهر دارد برای دل اوراق شده ی زائر!

آخر اینجا

دیگر عباس نیست

تا آرام شوی در حریم امنش.


               همین که نامِ بلندت به هر زبان افتاد 


                                            چه شور و وِلوِله ای در دل جهان افتاد

 

                برایِ ذکرِ مصیبت دلم گرفت آتش


                                            و سیلِ گریه و ماتم به عمقِ جان افتاد 

 

               به وقتِ غارت و حمله چه بر سرت آمد؟ 


                                           که شمر خسته شد و خولی از توان افتاد! 

 

               به روی نیزه و در جمع این حرامی ها


                                           رقیه(س) دید تو را و نفس ن، افتاد

 

              یزید بیشرف اما میانِ بزمِ شراب 


                                          به جانِ زخمِ سر و صورت و دهان افتاد 

 

              به رویِ طشت طلا و به پیشِ چشم همه


                                           چقدر روی لبت ردِّ خیزران افتاد!! 


حســـیݩ‌جانمـ♥️

                      نیمه‌شب‌شد
                                         شب‌خودش‌هم
                                                   مدتی‌خوابیده اسٺـ

            مݩ‌به‌یادٺ‌ڪربلا
                              گریاݩ و بیدارم هنوز •


 


گفتم که علی، گفت بگو سِرُّ الله                   گفتم که علی، گفت بگو عین الله

گفتم که به وصفش چه بگویم گفتا              لا حول و لا قوه إلّا بالله

 

******************************

 

بر عید غدیر عید اکبر صلوات


بر چهره‌ی نورانی حیدر صلوات


بر فاطمه 'س' این عید هزاران تبریک


بر یک یک اهل بیت کوثر صلوات


عید سعید غدیر خم مبارک باد


یک وقت زخانه ات جوابم نکنی

                         با لفظ برو خانه خرابم نکنی

می ترسم از آن لحظه که روز عرصات

                         در زمره نوکران حسابم نکنی

پیش نظر انت م

                         بیچاره رو سیه خطابم نکنی

نزدیکی درب دوزخ  آقای بهشت

                         با بستن پلک خود عذابم نکنی

سوگند به جان مادرت ای آقا

                         شرمنده روی بوترابم نکنی

فردای قیامت سر حوض کوثر

                          با هرم نگاه خویش آبم نکنی

ای ساقی تشنه لب دلت می آید

                        مهمان پیاله ای شرابم نکنی ؟

                                                            وحید قاسمی


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

Marivel Charlotte ِبِسْمِ اللهِ الرَحْمٰنِ الرَحیٖمْ پهنه ی کویر فايل دانلود Best Camp arghavan00 تخصصی همایش Melanie Joshua